پرنسس خونمون محیا پرنسس خونمون محیا ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

Thanks God for my life

خونه ی امین خان

  پری نهار خونه ی مهدیه جون دوست مامانی دعوت بودیم که خیلی خوش گذشت البته با شما وامین شیطون بلا.که همونجا برای امین خان هم وبلاگ باز کردیم و دعوت میکنم به وبلاش که لینک کردم سربزنید ...
20 تير 1392

محیا در دو ماهگی و بعد از اولین واکسن

 وای عزیزم چقدر تو واکسن زدن از ته دل گریه کردی و من با شیردادن وبغل کردنت سعی میکردم آرومت کنم .شبش تا 5/38درجه تب داشتی و من تا صبح زود زود پاشویت میکردم.چون بهت استامینافن میدادم همش میخوابیدی!راستی دو ماهگی ٧٠٠/٥ وزنت بود و٥٩ قدت . مانکنی خوشگلم اضافه وزنم نداری آفرین نرماله نرمال     محیا و مدل خواب شبانه "هییییییییییس یواش محیا کوچونو خوابه "  این جمله ای بود که عموما توی خونه شنیده میشد !آخه خوابت اون اوایل خیلی سبک بود ...هی میخوابوندیمت و دستاتو میذاشتم زیر لحاف و سکوت مطلق حاکم میشد ولی شما دوباره پا میشدی و گریه میکردی و مخصوصا شب واکسن زدنت  مدل خوابتم...
13 تير 1392

و زمانی که محیا گرسنه است !!!

راستی یادم رفت بگم که توی 23 روزگی هم گوشواره دار شدی . درسته کمی درد داشت ولی عزیزم خوشگلی این چیزارم داره دیگه!     اولین لبخند محیا توی خواب که به طور اتفاقی  این لحظه رو شکار کردم و کلی حال کردیم دیدم بامزه و جالب خوابیده اونقدر عکس انداختم که آخرش تو یکیش خندید   فدات بشم مامانی که اینقدر خوشگل خوابیدی  .... ای جونم     ...
13 تير 1392

اولین روز چشم گشودن محیا جان.....کوچولوی من قدمت خوش یمن ومبارک

  فرشته کوچولو   و بالاخره, بعد از چهل هفته ودو  روز انتظائر  ٢ بهمن ١٣٩١    متولد شدی  ایم اولین عکسته که توی بیمارستان شهریار عزیزجون ازت گرفته توی بیمارستان خانومی که تو رو آورد از بابات انعام خواست وگفت: همه ی نی نی ها رو فقط آب کشیدم ولی نی نی شما رو شامپو زدم چون ماشااله خیلی کاکل ماکل بودی و پر مو!خدا و شکر که کچل نبودی سه کیلو و200گرم بودی مامانی وقد52 میبینی بالای بینیت خط افتاده ؟واسه اینه که تو دل مامانی سرت پایین بود وبهت فشاراومده!!!فدات بشم مامانی که جات تنگ بود درسته اون روز مامانی خیلی درد داشت ولی با این همه توبیمارستان بغلت میکردم وآروم میشدم.یادم ر...
13 تير 1392

اولین روز مادر 11 اردیبهشت سال 92

    محیا :مامانی روزت و سالگرد ازدواجتون مبارک       راستی این لباسهای خوشگلتم من روز مادر برات هدیه گرفتم!!!!رفته بودم واسه مادر و عزیز کادو بگیرم  اینا رو هم خوشم اومد واسه شما گرفتم. مبارکت باشه عروسک مامان           تکیه گاه خستگی هایم توئی مادر ای تنها تر ین ماوای عشق یاد تو آرام می سازد مرا از تو آهنگی گرفته نای عشق صوت لالائی تو اعجاز کرد مادر ای پیغمبر زیبای عشق ماه من پشت و پناه من توئی جان من ای گوهر یکتای عشق دوستت دارم تو را دیوانه ...
13 تير 1392

اولین روز پدر

    کودکی ، دخترکی ، موقع خواب سخت پاپیچ پدر بود و از او می پرسید : زندگی چیست ؟ پدرش از سر بی صبری گفت : زندگی یعنی عشق دخترک با سر پرشوری گفت : عشق را معنی کن ! پدرش داد جواب : بوسه ی گرم تو بر گونه ی من دخترک خنده برآورد ز شوق گونه های پدرش را بوسید زان سپس گفت : پدر … عشق اگر بوسه بود …       بهترین رفیق زندگی تو اونیه که...این حس رو به تو بده که تو میتونی در هر زمینه ای بهترین باشی...همسر عزیزم من با تو بهترینم علیرضاجان روزت مبارک   ...
13 تير 1392

محیا سبزه ی امسال ما . خدایا ازت ممنونیم....

  همیشه سبز و خرم باشی دخترم     این عکس رو یکی دو هفته قبل از عید گرفتم. تقریبا یک ونیم ماهه بودی آخه این سوشرت رو عزیز جون واست عیدی گفته بود ولی دلش نیومده بود بذاره واسه عید و آورد خونمون و تنت کرد تا تماشا کنیم و بعد دوباره برد خونشون که عید بهت بده!! تیپ ات مثل پسر مانکنها شده دختر نازنینم. مبارکت باشه خیلی بهت میاد ...
13 تير 1392

پیک نیک خواب!

دیشب ساندویج کباب درست کردم و با عزیزجون وبابایی رفتیم بیرون ولی شماسوار ماشینمون که شدیم خوابیدی تا وقتی که میخواستیم برگردیم که علت برگشتنمون هم حمله ی مورچه ها بود که چون بابایی نون باگت کنار لونشون خورد کرد همشون اومدن بیرون و تا نزدیکی زیر انداز ما هم رسیدن... کاش عکسش رو مینداختم یادم رفت ...
13 تير 1392